با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تمام بدنش خیس شده بود... نه بارانی بود ...و نه اشکی در نگاهش بود... خود را از میان قاصدکها جدا کرد... تا سحر گاه میلرزید ...در انتظار بود... تا اینکه صدایی به گوش رسید...از میان پیچ و خم پیچکهای نیلوفرها جدا شد... روی ساقه خشک نمداری نشست...قطره قطره میبارید مروارید نگاهش... گاه سنجاقکها هم... معنی یک زندگی عاشقانه را میفهمند...